دانلود و خرید کتاب من سعیدم زینب سادات سیداحمدی
با کد تخفیف OFF30 اولین کتاب الکترونیکی یا صوتی‌ات را با ۳۰٪ تخفیف از طاقچه دریافت کن.
کتاب من سعیدم اثر زینب سادات سیداحمدی

کتاب من سعیدم

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۵ رأیخواندن نظرات

معرفی کتاب من سعیدم

کتاب من سعیدم نوشته زینت سادات سیداحمدی خاطرات زندگی شهید مدافع حرم سعید علیزاده است که به روایت خانواده، همکاران، دوستان و همرزمان او در چهار فصل به رشته تحریر درآمده. وی دوازدهم بهمن ۱۳۹۴ در حین عملیات آزاد‌سازی دو شهر شیعه‌نشین نبل و الزهرا به شهادت رسیده است.

درباره کتاب من سعیدم

در فصل اول از زبان مادر و دیگر اعضای خانواده، خاطرات دوران کودکی، نوجوانی و شهادت این شهید بزرگوار بیان شده و خواننده با ویژگی‌های شخصیتی او آشنا می‌شود. در فصل‌های دوم و سوم با مرور خاطرات دوستان و همکاران زوایای بیش‌تری از زندگی اجتماعی شهید بیان می‌شود. در فصل پایانی، همرزمان سعید به ویژه «شهید نوید صفری» با ذکر جزئیات به نحوه شهادت این شهید بزرگوار می‌پردازند. در صفحه‌های پایانی کتاب نیز وصیت‌نامه، اسناد و تصاویری از کودکی تا شهادت این شهید مدافع حرم ثبت شده است.

خواندن کتاب من سعیدم را به چه کسانی پیشنهاد یم‌کنیم

این کتاب را به تمام علاقه‌مندان به زندگی شهدا پیشنهاد می‌کنیم

بخشی از کتاب من سعیدم

دوازدهم اردیبهشت ۶۸، شب بیست و سوم ماه رمضان به دنیا آمد. پسر ریزنقشی که سیاهی موهای انبوهش تا پیشانی‌اش را پوشانده بود. لمس انگشتان ظریف و کوچکش آرامش دنیا را به جانم ریخت. هنوز اسم نداشت. قبل از به دنیا آمدنش، هر وقت به حاجی می‌گفتم برای بچه اسم انتخاب کنیم، سرسری می‌گرفت. می‌گفت: «خانم‌جان، مثل بقیه بچه‌ها وقتی دنیا اومد، یه اسم خوب براش انتخاب می‌کنیم.»

از بیمارستان که رسیدیم خانه، مریم وضو گرفت. روی کاغذ چندتا اسم نوشت و لای قرآن گذاشت. علی دستش بین صفحات قرآن چرخید و یکی از کاغذها را برداشت. مریم نگاهی روی کاغذ انداخت و با خوشحالی فریاد زد: «سعید!... اسم سعید دراومد بابا.» حاجی نگاهی به صورت معصوم بچه انداخت و گفت: «خوش‌نام باشه. سعید یعنی سعادتمند و خوشبخت.» بین همه‌مان هیچ کس به اندازه علی خوشحال نبود. هر کس از راه می‌رسید، جلوجلو می‌گفت: «اسم داداش کوچیکم سعیده.»

دو امدادی تک نفره
محمد شمس لنگرودی
مدیریت دانش فرایندهای کسب‌وکار: به همراه جعبه ابزار مدیریت دانش فرایندگرا
مینا رنجبر فرد
تحلیلی بر مواضع هاشمی رفسنجانی درانتخابات دهم ریاست جمهوری
روح‌الامین سعیدی
اسبی به رنگ سرخ
محمدصدرا رضایی
متفکران بزرگ
آلن دو باتن
گذشته‌های مه آلود
لاله عسکریان
جلوه ها و جنبه های دموکراسی
محسن قانع بصیری
عیدانه مادر
شمیلا شهرابی
دانشنامه‌ی شعر مهدوی؛ جلد دهم
عبدالله شرعی
روح
کورتنی کاربن
تاثیر فرایند جهانی شدن بر نظریه های جامعه شناسی
علی ربانی خوراسگانی
آموزش جامع و کاربردی Microsoft project 2016 (مقدماتی)
روح الله همایون زاده بائی
بهبود و توسعه سازمانی با رویکرد اجتماعی و بهره وری
حمید علیخانی
هیوم فیلسوف انسان‌گرا
جولیان بگینی
مجموعه اشعار خیال
مینا سرابی
کتابخانه های آموزشگاهی
مهری پریرخ
عوامل موثر بر پرورش فرزندان خلاق
معین خیابانی مقدم
سلام بر ابراهیم (۱)
گروه نویسندگان
گردان قاطرچی ها
داوود امیریان
دختر شینا: خاطرات قدم‌خیر محمدی کنعان
بهناز ضرابی‌زاده
عارفانه
گروه نویسندگان
سلام بر ابراهیم (۲)
گروه نویسندگان
من زنده‌ام
معصومه آباد
پسرک فلافل‌‌فروش
گروه نویسندگان
خداحافظ سالار
حمید حسام
دا: خاطرات سیده زهرا حسینی
سیده اعظم حسینی
من زنده‌ ام
معصومه آباد
آب هرگز نمی‌میرد
حمید حسام
رفیق خوشبخت ما
سید عبدالمجید کریمی
وقتی مهتاب گم شد
حمید حسام
دختر شینا
بهناز ضرابی‌زاده
آب هرگز نمی‌میرد
حمید حسام
شاهرخ حر انقلاب
گروه نویسندگان
در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی
محسن مومنی
اسم تو مصطفاست
راضیه تجار
آن بیست‌و‌سه نفر
احمد یوسف‌زاده
پایی که جا ماند
سیدناصر حسینی‌پور

نظرات کاربران

عاشق کتاب
۱۴۰۰/۱۱/۰۸

هر چه از شهدا بیشتر میخونی بیشتر عاشقشون میشی شیفته پاکی ، مرام و معرفتشون میشی . کاش خدا راهی رو بذاره جلوی پای من که آخرش به شهادت ختم بشه

reyhaneh1
۱۴۰۲/۰۸/۳۰

إن شاالله قدردان واقعی شهداباشیم🌹روح این شهید بزرگ و عزیز شاد و یادش گرامی

بریده‌هایی از کتاب
مشاهده همه (۸)
در زدم. مادر سعید در را باز کرد. غصه‌های سعید برای تنهایی مادرش برایم زنده شد. چقدر نگران این روزها بود. غذا را دادم. حاج‌خانم پرسید: «از کجاست؟» گفتم فلان هیات. صدای مادر سعید لرزید. اشک، کاسه چشم‌هایش را پر کرد و گفت: «سعید هر وقت از هیات غذای نذری می‌آورد، حتی اگه خواب بودم بیدارم می‌کرد. قاشق می‌آورد، چراغ روشن می‌کرد و غذا رو می‌ذاشت جلو و می‌گفت: مامان به نیت امام حسن و امام حسین (ع) یه لقمه بخور.» حالا سعید دیگر نبود.
کاربر ۱۷۸۹۱۹۷
از وقتی یادم می‌آید، سعید هر روز زیارت عاشورا و سوره واقعه را می‌خواند. عاشق زیارت عاشورا بود. حتی قبل از شهادت گفته بود اگر شهید شد شب اول تا صبح برایش زیارت عاشورا بخوانیم. همین‌طور هم شد. تا صبح بالای سرش بودیم و زیارت عاشورا و قرآن می‌خواندیم.
کاربر ۱۷۸۹۱۹۷
سعید می‌گفت: «اگه ما در بطن جامعه و اجتماع نباشیم، منکَر روز به روز زیادتر می‌شه. اون‌وقت چه کسی معروف رو گسترش بده؟»
ایلیا
گفت: «نوید، من هر وقت به مشکلی برمی‌خورم، برای پیدا کردن راه حل به نیت حضرت ام‌البنین صلوات می‌فرستم. تا به حال خانم منو از درگاهش دست خالی برنگردونده. امشب هم برای پیدا کردن مسیر به حضرت متوسل شدم.» حرفش که تمام شد دست‌هایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! شکرت.»
کاربر ۱۷۸۹۱۹۷
سعید با عملش درس می‌داد. از این‌هایی نبود که فقط حرف می‌زنند. حرف می‌زد و خودش پای کار می‌ماند. در ماموریت‌ها همیشه کارهایی را انتخاب می‌کرد که بقیه از آن‌ها استقبال نمی‌کردند. نگهبانی، غذا درست کردن، آوردن آب، درست کردن چای و شربت، برپایی و جمع‌آوری چادر و هر کار سخت دیگر. سعید با روی باز و با اشتیاق این کارها را انجام می‌داد.
کاربر ۱۷۸۹۱۹۷
«تو چه می‌دانی که رمل و ماسه چیست؟ بین ابروها رد قناصه چیست؟»
علی
ما مدعیان صف اول بودیم/ از آخر مجلس شهدا را چیدند.
امیرعلی
باشد که حضرت زهرا عنایتی بکنه و به اون هدفی که به‌خاطرش آمدم تو سپاه برسم. تنها یک هدف: هرچه را خواستم از فضل تو گیرم آمد مانده بی‌سر شدنم در ره زینب جانت به قول سردار همدانی اگر دوست داشتین، برام یک روز روزه بگیرید و یک نماز بخوانید.
کاربر ۱۷۸۹۱۹۷

حجم

۱۳۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

حجم

۱۳۹٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۱۸ صفحه

قیمت:
۳۰,۰۰۰
تومان